باغ نگاه
صبح، دو مرغ رها
بی صدا
صحن دو چشمان تو را ترک کرد
شب، دو صف از یا کریم
بال به بال نسیم
از لب دیوار دلت
پر کشید
آفتاب،
خار و خس مزرعه ی چشم تو
آبشار،
موج فرو خفته ای از خشم تو
می شود از باغ نگاهت، هنوز
یک سبد از میوه ی خورشید،
چید

علیرضا قزوه